تئاتر روی صحنه

فضا : یک میهمانی خانوادگی بصرف ناهار(و البته میوه و شیرینی و ...)

میهمانان : آقایان ع... و ص... بهمراه همسران گرامی و فرزندان عزیز (صد رحمت به قوم مغول )

میزبان : آقای ب... و همسر محترمه

 

سکانس اول :

آقای ع... (در حالیکه مشغول پوست کندن یک فروند خیار میباشند) خطاب به بنده: راستی از درگیریهای 18 تیر چه خبر ؟ خانمم از همسرتان شنیده که شما هم سمت انقلاب بوده اید (این خانمها خبرگزاریهای بسیار خوبی هستند حیف که قدر خود را نمیدانند ) .

آقای ب...: خوب بالاخره پیش بینی میشد این اتفاقات بیفتد . نمیتوان همیشه مردم را درخواب نگهداشت . وقتی احساس کنی باورهایت نابود شده اند دیگه نمیشه بیکار نشست (البته این ادبی حرف زدن مشکل من شده )

آقای ع... : منظورت کدام باورها است ؟ نکنه همین اعتقادات خرافاتی راجع به دین و مقدسات و اینجور چیزها رو میگی ؟ از شما بعید است !

آقای ب...: نه خیر منظورم باورهای خرافاتی عامه پسند نبود . بلکه آن چیزهایی که بخاطرش خواستیم متحول بشیم و نتیجه اش انقلاب بود .

آقای ص... (بالاخره ایشان دست از سر نان خامه ای ها برداشته و وارد بحث شدند ) : نکنه منظور شما رفتن طاغوت و قطع دست بیگانگان و تقسیم سرمایه های ملی بین مردم و رفع تبعیض و ریشه کنی فقر و داشتن آزادی و اینجور شعارهاست . بابا مهندس تو چقدر ساده ای !

آقای ب...: البته اینهایی که شما فرمودید درجمع  ایده ال های مردم بودند . اما در کل قضیه داشتن یک نظام بر پایه عقاید و دیدگاههای مردم . و حالا که 25 سال گذشته و این امر محقق نشده اعتراض و نارضایتی که در قالب تجمعات و غیره انجام میشود کاملا طبیعی است .

آقای ع... : ببین مهندس عزیز شما احتمالا یادت رفته که توی جهان سوم زندگی میکنی . اینجا شروع هرچیزی خیلی قشنگ است چون قراره این شروع جدید باشه (مثل قبلی نباشه ) اما در ادامه این شروع مجبوره برای بقا یه جاهایی کوتاه بیاد و مثل قبلش باشه و این کوتاه اومدنها در نهایت این شروع رو به همون قبل میرسونه و روز از نو روزی از نو . اگه این انقلاب با شعار آقایی پابرهنه ها آغاز شد درنهایت و برای توجیه ثروت اندوزی مجبور شدیم فاصله طبقاتی را لازم بدانیم (همه آدمها که نباید مثل هم باشند برخی بر اساس توانائیهایشان بر برخی دیگر برتری دارند ) و این یعنی فقیر شدن برخی و این یعنی همان پله اول .

آقای ص... : بله وقتی بنام دفاع از ناموس فرزندانمان را با دست خودمان بسمت جبهه میفرستادیم و بعد از مدتی یاجنازه تحویلمان میدادند و یا معلولی که یک عمر باید ذره ذره آب شدنش را ببینیم فرزندان این حضرات خود کجا بودند . خط مقدم . بله خط مقدم اروپا .

آقای ب...: ببینید من منکر حرفهای شما نیستم (نمیتونم باشم ) ولی بحث من اینه که حالا که معلوم شده همه حرفها و وعده ها توخالی بوده باید چکار کرد ؟ خوب معلوم است یک حرکت دیگر . یک دگرگونی دیگر . یک انقلاب دیگر .

آقای ع... : نه عزیزم . اشتباه تو در همین است . ما مردم عادت کرده ایم که همیشه دنباله رو باشیم . تو خودت از همینها که در درگیریهای اخیر بوده اند بپرس که بنظرشان بعد از حذف حکومتی های فعلی (که البته فعلا محال بنظر میرسد) دوست دارند چه کسی حکومت را در دست گیرد ؟

یک عده احتمالا روی پس مانده طاغوت قبلی نظر دارند . نمیدانم بزعم این افراد ما برای چه میخواهیم انقلاب کنیم ؟ اگر دوست داریم همیشه دیکتاتور بالای سرمان باشد چرا مرتب لباسش را عوض میکنیم ؟

عده دیگر احتمالا حکومتی را دوست دارند که از بعد رفاه اجتماعی به داد مردم برسد غافل از اینکه این فقر اجتماعی نه بخاطر نوع حکومت که بخاطر خودمان بوجود آمده . آنجا که همه سعی میکنیم جیب خود را پر کنیم (غافل از اینکه این وسط چند نفر را زیر پا له میکنیم ) دیگر چه توقعی از حکومتی ها که بفکر پر کردن جیب خود نباشند . توی مملکتی که دلالی کردن – کلاهبرداری کردن و غیره رایج بشه دیگه دنبال رفاه اجتماعی رفتن مثل گشتن دنبال سوزن توی انبار کاه است .

یه عده دیگر خوب ایدئولوژی های خاص و جالبی دارند که توی همین فاز (تئوری) انصافا آدم رو شدیدا تحت تاثیر قرار میده اما در مرحله عمل یا راه را اشتباه میروند که هدف اصلی رو گم میکنند(ماهیتشون عوض میشه) و یا در طی مسیر به انحراف کشیده میشوند که پایگاه مردمی خودشون رو از دست میدهند که نمونه اش همین دوم خردادی های خودمون هستند .

آقای ب...: پس بنظر شما باید دست رو دست گذاشت و همه چیز رو به قضا و قدر سپرد ؟

آقای ص... : نخیر . ولی اول باید هدف رو مشخص کرد . ببینید مردم اگه دوست دارند نظام عوض بشه واسه اینکه آزادیهایشان(که همین هم باید تعریف بشه )بیشتر بشه این یک هدف است و اگر جمع به آن اعتقاد دارند و ثابت قدم هستند میشه تا آخر کار رفت و به نتیجه هم رسید ولی اگه من بخوام و تو نخواهی این نمیشود (البته منظور اکثریت جامعه هستند ) توی همین بحث نارضایتی های اخیر هم فقدان یک نگرش واحد بچشم میخورد . اینکه ما بریزیم توی خیابان بدون اینکه بدانیم برای چی یا کی اینکار رو انجام میدیم نتیجه اش همین است که دیدیم .

یک عده دستگیر شدند و قضیه تمام .

مابهتره شعور اجتماعی رو بالا ببریم . اگه همه بفهمیم جایگاه ما توی اجتماع چیه و نسبت به خود و بقیه چه وظیفه ای داریم اونوقت قدرت تصمیم گیری برای خودمان را داریم در غیر اینصورت عروسکی هستیم در دستان دیگران .

 

سکانس دوم :

فضا : هنگامه صرف ناهار

میهمانان : با اشتها مشغول خوردن

میزبان : غرق در افکار