با من به مرگ سرداری که از پشت خنجر خورده است گریه کن
او با شمشیر خویش میگوید :
برای چه بر خاک ریختی
خون کسانی که از یاران من سیاهکارتر نبودند؟
و شمشیر با او میگوید:
برای چه یارانی برگزیدی
که از بیش دشمنان تو با زشتی سوگند خورده بودند ؟
کجائید کجائید همسوگندان من ؟
شمشیر تیز من در راه شما بود
ما به راستی سوگند خورده بودیم
جوابی نیست
آنان اکنون با دروغ پیاله میزنند
کجائید کجائید ؟
بگذارید در چشمانتان بنگرم
شمشیر با او میگوید :
راست نگفتند تا در چشمان تو نظر بتوانند کرد
به ستاره ها نگاه کن
هم اکنون شب با همه ستارگانش از راه در میرسد
به ستاره ها نگاه کن
چرا که در زمین پاکی نیست
و شب از راه در میرسد
بی ستاره ترین شب ها
چرا که در زمین پاکی نیست
زمین از خوبی و راستی بی بهره است
و آسمان زمین
بی ستاره ترین آسمان هاست
چقدر باور این موضوع سخت است که آینده گان درباره ما بگویند " آنان با دروغ پیاله میزدند "
سلام حامد جان
چند وقته اینترنت خرابه
فکر کنم دیگه درست شده
من نبودم خوب تند تند آپدیت می کنی
موفق باشی
سلام !
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زانکه آنجا جمله اعضا، چشم باید بود و گوش
امیدوارم روزی سرشار از موفقیت داشته باشی
موفق باشی
صدر
سلام عزیز
کوتاهی منو ببخش...... اما مثل همون چیزی که برای همه دوستان نوشتم:« تو گمان مبر که خاموشی من ..... هست برهان فراموشی من » یاعلی