حرفهایی از جنس گفتن

بزرگی میگفت :

انسانهای عادی آنهایی هستند که خود را با محیط اطراف خود وفق میدهند و انسانهای غیر عادی آنهایی هستند که محیط اطراف را با خود وفق میدهند . البته تمام اختراعات بشر حاصل کار انسانهای غیر عادی میباشد .

این جمله را گفتم که بدانیم خلاف جریان آب شنا کردن کار هر کسی نیست .

حال درود میفرستم به تمامی پیشگامان جنبش اصلاحات در ایران (بمناسبت فرارسیدن دوم خرداد ).

و درودی دیگر به آنان که فعل شجاعت و خواستن را به تمام معنی صرف کردند (بمناسبت سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر ).

 

و اما بعد

امروز مغزم واقعا هنگ کرده است . البته مطلب برای نوشتن زیاد داشتم ولی توانایی نوشتن نداشتم . بنابراین تصمیم گرفتم گریزی به جاهای دیگر بزنم . اول از روزنامه ایران برایتان مطلبی آماری انتخاب کرده ام و در قسمت دوم شعری زیبا از اشعار خسرو گلسرخی را برایتان آورده ام :

 

قسمت اول : واقعیتی تلخ

روزنام ایران / شنبه 3 خرداد 1382 / صفحه 4 / عنوان مطلب : بحران فرار

بر اساس تحقیقی که در سال 1352 برروی 50 جوان و نوجوان فراری 12 تا 18 سال انجام شد فقر مالی و فرهنگی ، سخت گیری و تبعیض و خشونت های خانوادگی عمده دلایل گریز این افراد عنوان شده بود .

نتایج تحقیق دیگری که 20 سال بعد برروی 120 جوان فراری انجام شد نیز نشانگر آن است که نابسامانی خانوادگی اولین دلیل فرار از خانه عنوان شده است .

نتایج تحقیقات انجام شده در سال 1380 نیز نشان میدهد که آزارهای جسمانی ، کنترل شدید و تبعیض بین پسر و دختر ، وضعیت اقتصادی – اجتماعی ، 3 گزینه اصلی برای بیان دلایل فرار جوانان بوده است .

آمار های متناقض

بر اساس آمارهای ارایه شده (که بدلیل کمبود اطلاعات ملاک قابل قبولی نمیباشد و همچنین تفاوتهایی بین مراجع ارایه دهنده آمار وجود دارد ) :

در طول سالهای 1375 تا 1378 مجموعا 8130 مورد فرار ثبت شده است که سهم دختران 2273 مورد(28 درصد ) و سهم پسران 2674 مورد(33 درصد) و سهم دوشیزگان و زنان 3183  مورد(39 درصد ) بوده است .

در این میان سال 1378 بعنوان بحرانی ترین سال با مجموع 2592 مورد فرار ذکر شده است .

آمار فراریان تهران در تابستان سال 1380 بیانگر آنستکه 793 نفر(6/56 درصد)  بین 16 تا 18 سال و 438 نفر (3/31 درصد) بین 13 تا 15 سال بوده اند که این آمار در پاییز همان سال بترتیب 516 نفر (9/50 درصد) و 355 نفر (35 درصد) میرسد .

447 نفر از دستگیر شدگان علت فرار خود را درگیری با خانواده و 152 نفر فقر مالی عنوان کرده اند .

بنا بر همین آمار از آذر ماه 1379 تا مرداد 1380 3/91 درصد فراریان پسر و 7/8 درصد دختر میباشند که این آمار در تابستان 1380 به 6/86 درصد پسران و 4/13 درصد دختران تغییر یافته و در پاییز همان سال 5/83 درصد پسران و 5/16 دختران بوده است .

بر پایه این آمار سطح تحصیلات فراریان در تابستان 80 بترتیب 46 درصد راهنمایی و 28 درصد ابتدایی و 6/18 درصد دبیرستانی بوده اند .

بر اساس جمع بندی انجام گرفته در طی سالهای 1376 تا 1380 استانهای تهران با 3328 مورد ، خراسان با 1932 مورد و فارس با 1118 مورد مقامهای اول تا سوم را دارا میباشند .

 

به عقیده کارشناسان نکته آشکار این امار نشان دهنده آنستکه درگیری با خانواده و مشکلات درونی خانواده و فقر مالی مهمترین علل فرار از خانه میباشند .

به اینترتیب مهمترین برنامه پیش روی دولت بایستی معطوف به ایجاد مراکز مداخله در بحران خانواده ها و کاهش فشار اقتصادی بر خانواده ها باشد تا شاید بتوان این بحران را مهار نمود (امری که به اعتقاد نگارنده نقطه ضعف بزرگ دولت اصلاح طلب میباشد )

 

قسمت دوم : همان حقیقت تلخ

یک اگر با یک برابر بود..... / شاعر انقلابی : خسرو گلسرخی

 

معلم پای تخته داد میزد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود

ولی آخر کلاسیها ،

لواشک بین خود تقسیم می کردند

وان یکی در گوشه ای دیگر«جوانان» را ورق می زد

برای اینکه بیخود های و هوی می کرد و با آن شور بی پایان

تساویهای جبری را نشان می داد

با خطی خوانا بر روی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود

تساوی را چنین نوشت:یک با یک برابر است.

 

از میان جمع شاگردان یکی برخاست،

همیشه یک نفر باید برخیزد...

به آرامی سخن سر داد:

تساوی اشتباهی فاحش و محض است.


نگاه بچه ها نا گه به یک سو خیره گشت و معلم مات بر جا ماند

و او پرسید:اگر یک فرد انسان واحد یک بود.

آیا باز یک با یک برابر بود؟

سکوت مدهوشی بود و سؤالی سخت...

معلم خشمگین فریاد زد :آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود

آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه صورت نقره گون،چون قرص مه میداشت بالا بود

وان سیه چرده که مینالید پایین بود..

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

این تساوی زیر و رو می شد

حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود

نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گردید؟

یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه کس پشتش زیر بار فقر خم میشد؟

یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه کس آزادگان را در قفس میکرد؟

 

معلم ناله آسا گفت:

بچه ها در جزوه خویش بنویسید:

یک با یک برابر نیست...